کد مطلب:270670 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

پیوستگی حجت در قرآن
ابتدا این بحث را از منظر قرآن، با نگاهی كلّی و گذرا به بعضی از آیات، بررسی می كنیم و سپس ادامه بحث را در نهج البلاغه پی می گیریم.

قرآن می فرماید:

(... وَ اِنْ مِنْ اُمَّة اِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ) [1] .

«... وهیچ امّتی نبوده مگر این كه در آن هشدار دهنده ای گذشته است»

شایسته است برای فهم آیه، نظری اجمالی به سوره فاطر افكنده شود، تا هم از نور هدایت قرآن بهره مند شویم و هم جایگاه آیه را به دست آوریم.

سوره فاطر مكی است و در ابتدای بعثت و آغاز دعوت رسول برای جامعه ای كه گروهی از آن، معاند و اندكی سرگشته هستند، مطرح می شود. سوره با حمد خداوند آغاز می شود، همو كه فعّال ما یشاء است و مخلوقات به ویژه جامعه انسانی را متحوّل می كند و بعد از خلق آن ها به تقدیر و تدبیر و تعیین حدّ و مرز و ایجاد فاصله، همراه با ارتباط بین آن ها اقدام می كند.

آیه از رسالت ملائكه برای تمام نظام هستی سخن می راند، آن گاه انسان ها را متوجه نعمت هایی می كند كه توجه به آن ها خالقیّت و رازقیّت و وحدانیّت حق را شهادت می دهد، و نیاز آدمی به این راه را ثابت می كند، زیرا به رغم همه موانع و خودفریبی ها، امور به حق رجعت دارد، بنابر این آدمی باید باور كند كه راهش تا حق ادامه دارد و محدود به دنیا نخواهد بود، هرچند شیطان او را وسوسه كند. از این رو انسان باید دشمنان خود را بشناسد كه آنها او را دعوت به ماندن و توقف در چهاردیواری دنیا می كنند. باید باور كند این ها دشمن او هستند، نه دوست او; هرچند حرف ها و دعوت های آن ها، او را خوش آید. آدمی باید خوب شود و از لغو گریزان باشد و از بی خیال بودن فاصله بگیرد; در غیر این صورت نرمی مار، نیش او را به همراه دارد و خنكی لذت، گرمی آتش را.

به طور طبیعی، آدم ها در مقابل این تذكّرها و موانعِ شیطانی، دو دسته خواهند شد; آن ها كه با تذكّرها به ادامه راه خود ایمان می آورند و بر اساس ایمان، اعمال جهت دار را انجام می دهند، كه خداوند از تقصیرات آن ها خواهد گذشت و برای آن ها اجر در راه بودن و به قرب حق رسیدن را در نظر خواهد گرفت.

در مقابل این ها گروه دومی هست، كه از راه چشم می پوشد و به خسران تن می دهد و سوختنِ نرفتن را می چشد.

راستی! در نظام قانونمند هستی كه راهی را برای آدمی قرار داده اند و ضیافتی برای او مهیّا نموده اند، تفاوت ندارد آن كه در صراط قدم برمی دارد، با آن كه به بی راهه و چپ و راست می گراید و دشمنانِ او اعمال زشتش را برایش زینت می دهند و او هم باور كند كه همین راه است! حقّا كه هدایت و ضلالت دست او است، كه این گونه زمینه ها را فراهم می كند و حجت ها را تمام می نماید، تا آدمی انتخاب كند; آن هم آگاهانه و هوشیارانه، چنان انتخابی كه از آن دفاع كند و با همه گمراهی، آن را توجیه نماید و تزیین كند و نیكو بپندارد.

وای بر ما كه از این معجزه زنده، كه این چنین با فریاد، آیه ها را بر ما تلاوت می كند و آفات و دشمن ها را می شناساند تا در دریای غفران حق شناور شویم و به ما می گوید: خوب شوید تا اجر بگیرید، چشم می پوشیم و كافر می شویم و خانه دشمن را محل امن خود می پنداریم; غافل از این كه در دست دشمن اسیر، و در دام او می سوزیم.

ببین چه رسول مهربان و رؤوفی، خود را با تمام وجود وقف ما می كند و برای ما دل می سوزاند، تا ما را بسازد وبا وجود این كه ما زشتی ها را انتخاب كرده ایم و در خانه دشمن منزل گرفته ایم و به خسران نشسته ایم، باز ما را رها نمی كند.

(وَاللهُ الَّذِی اَرْسَلَ الرِّیاحَ...) [2] .

«وخدا همان كسی است كه بادها را روانه می كند...»

خداوند در عالم ملكوت، رسولانی به نام ملائكه دارد، و در طبیعت، رسولانی به نام ریاح دارد. بادهای نشأت گرفته از رحمت حق با وزیدن، زمین مرده را روح می دهند و زنده می كنند. یادآوری این نعمت و ارتباط خاص باد و ابر و باران با احیای زمین مرده، معرفتی توحیدی را در انسان زنده می كند. تنها خداوند است كه چنین قدرتی دارد و او است كه بر قدرت خویش قاهر است و مغلوب آن نمی گردد.

عده ای در محدوده ای خاص، ممكن است قدرت داشته باشند، ولی توان اداره چنین قدرتی را ندارند و سوار بر قدرت نیستند، بلكه اسیر آن هستند. قدرت فریب شان می دهد و عزیز نخواهند بود. عزّت و تسلط بر قدرت، خاص حق است و آدمی كه به تسخیر طبیعت رو آورده و قدرت مند شده، دریاها و كرات را مسخّر كرده و اتم ها را شكافته است، وقتی می تواند به این قدرت جهت دهد كه هماهنگ با نظام هستی و خالق آن شود واین ممكن نیست، مگر این كه به حق اعتراف نماید و به قدرت او اقرار كند و اعمال و كردارش را جهت دار نماید، در غیر این صورت نقشه ها و طرح های ناشی از قدرت ناهماهنگ، جز گرفتاری و ناامنی، حاصلی به بار نخواهد داشت.

امروزه بشر برای این كه در چنگ قدرت خویش گرفتار نیاید، تصمیم به نابودی سلاح های مخرّب گرفته است، كه گاه قدرت تخریبی یكی از آن ها، ده برابر زمین را نابود خواهد كرد! این نقشه ها با همه پیچیدگی و گستردگی، از آن رو كه از جهتی برخوردار نبوده و هماهنگ نیست خریداری نخواهد داشت، و چیزی جز هلاكت طراحان صحنه را در پی ندارد.

(وَاللهُ خَلَقَكُمْ...) [3] .

بخش سوم سوره مروری بر كیفیت خلقت آدمی است. تأمّل در پیدایش انسان او را به ادامه راه خود فرامی خواند، و بر خالقیت حق ـ الله ـ گواهی می دهد; كه چگونه او را جفت آفرید. این، وحدت حق را گواهی می دهد. بعد از خلقت، آگاه بودن خدا از انسان مطرح است و وجود كتابی كه همه مراحل سیر آدمی را دربردارد، آن گاه بر تفاوت انسان ها اشاره دارد كه گروهی دستاوردی ندارند و گروه دیگری...

تذكر به تحول دو زمان شب و روز، و ماه و خورشید و تسخیر آن ها برای انسان، و زمان مند بودن آن ها، و تذكر این نكته كه الله و خالق و رازق و علیم و حكیم و قدیر، كسی جز ربّ نیست. الله است كه شما را می پروراند و دیگران هرگز نمی توانند، مربی شما باشند; زیرا كسی باید مربی باشد، كه بر استعدادها و امكانات انسان واقف بوده، هدف انسان را كه برای آن خلق شده، بشناسد و او جز كسی كه انسان را خلق كرده و به او رزق داده و همه زمین و آسمان ها را مسخر او كرده، نمی تواند باشد.

(یا اَیُّهاَ النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقراءُ اِلَی اللّهِ...) [4] .

«ای مردم شما نیازمندان به سوی خداوند هستید».

چند قسمتی از سوره كه از آن سخن رفت، حمد خداوند و اثبات خالقیت و الوهیت او، از راه توجه به نعمت ها و چگونگی خلقت و تدبیر و مرحله ای بودن اشیا بود.

در این بخش خطابی دیگر به جمیع توده ها به چشم می خورد، تا افتقار ذاتی خود را دریابند و آن را با غنای ذاتی حق پیوند بزنند، و بر غنای حق متّكی باشند.

احساس نیاز به خدا، به آدمی می فهماند برای حیات و تداوم آن باید بر غنای او تكیه كند، كه او غنی و بی نیاز است. اگر خداوند اراده كند، انسان ها را از صحنه هستی می زداید و خلق جدیدی ایجاد می كند. از آن جا كه انسان ها فقر ذاتی دارند و همه محتاجند، هیچ كس توانایی برداشتن بار دیگری را ندارد، و هیچ انسانی ـ چه به طور فردی و چه به صورت جمعی ـ توان اداره امور دیگران و حلّ مشكلات و زدودن فقر آنان را ندارد. هرچند امروزه بشر ادعای بی نیازی از خدا و استغنای از انبیا و رسولان الهی را دارد، ولی این فقر را كسی احساس می كند، كه برای زندگی خود ادامه ای را باور دارد و خود را محدود به حیات دنیوی نمی داند.

او عوالم دیگری را احتمال می دهد ودر این راه دراز بابضاعت و توشه كمی كه دارد، به حق و دستگیری او نیاز پیدا می كند. و آهش را بلند می نماید و می گوید:

«آه من قلّة الزاد و بُعد الطریق» [5] .

«وای از كمی توشه و دوری راه»

ولی آن كس كه جهان بینی اش تا نوك بینی اش است و

(وَلَمْ یُرِدْ اِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا) [6] .

«جز زندگی محدود دنیوی چیز دیگری را نمی خواهد»

تنها به همین قانع است. او با كسی كه عوالمی را فرا روی خود می بیند، یكسان نخواهد بود و هم سو نخواهد شد، زیرا او رفتنی، و این ماندنی است. او شدن است واین گندیدن، او نور است واین ظلمت، او حرارت است واین برودت، واو حیات است واین مرگ. [7] .

پس این آدمی كه خالقیّت و رازقیّت و الوهیت و ربّانیّت الله را شهادت داد، و با سیر و تأمل در هستی و در خلقت خویش و انسجام جهان، به غیب و ادامه راه و وجود عوالم دیگر ایمان آورد، ناظر خواهد بود كه خداوند در هر طبقه ای از مخلوقات خویش رسولانی دارد; چه در عالم امر و ملكوت و چه در عالم طبیعت و جبروت.

وقتی او بر فقر ذاتی خویش به الله آگاه شد و به این مرحله رسید كه از طریق غریزه و حس و تجربه و تعقل، نمی تواند پاسخ گوی نیازهای خود باشد، خود را نیازمند رسول می بیند و به وحی رو می آورد، تا از ظلمت برهد. در این صورت، رسول برای او منذر می باشد، و او را به یادآوری نعمت ها و آشنایی با فقر خود و آگاهی از تمامی راه و دوری از آفات و موانع و دشمن، وامی دارد و سایه رحمت را بر او می افكند، و او را به پایان راه خود واقف می كند.

این سنّت در حیات انسان ها و همه امت ها جاری است. خداوند با توجه به این نیاز، آدمی را در هر مرحله به خود واننهاده، برای او نذیر و بشیر را به عنوان رسول و حجّت فرستاده است;

(إِنّا اَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَنَذیِراً وَاِنْ مِنْ اُمَّة إلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ) [8] .

«ما تو را به حقّ، بشارتگر وهشدار دهنده گسیل داشتیم، وهیچ امّتی نبوده مگر این كه در آن هشدار دهنده ای گذشته است»

هیچ امتی از انذار دهنده و حجّت خالی نخواهد بود. اگر «خلأ» را از «خلأ»یی كه حرف آخر آن همزه است، اخذ كنیم، به این معنا است كه هیچ امتی نخواهد بود مگر این كه انذار دهنده ای در آن ثابت باشد. همراه هر امتی، استمرار نذیری را شاهد هستیم و آخرین امت ـ امت آخر الزمان ـ از این سنت الهی استثنا نشده است، زیرا رسولی همراه با حق و با دو مؤلفه نذیر و بشیر بودن ارسال شده است; هرچند كه انسان ها همچون سایر ملل در مقابل دعوت او دو دسته شدند; مدبرین به حق، كه او را تكذیب كردند، و به اخذ عزیز ـ عذاب شدید ـ گرفتار آمدند; و مقبلین به حق، كه پذیرای دعوت حق شدند و برای بی نهایت، بار و توشه خود را بستند و تا نور رهسپار شدند.

(اَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً...) [9] .

«آیا ندیده ای كه خدا از آسمان، آبی فرود آورد»

جلوه دیگر حق این است كه خداوند از همین آب، چگونه میوه های مختلف با رنگ های متفاوت به وجود می آورد، با این كه همه با یك آب، آبیاری شده اند. در میان كوه ها راه هایی ورگه هایی با رنگ های سفید و قرمز و سیاه پر رنگ، آفریده است. در میان انسان ها و سایر جانداران این تفاوت رنگ ها و این اختلاف چهره ها مشهود است، و تأملی را طالب است، تا با نظاره این جلوه های جمال طبیعت، انسان به خالقیت و ربوبیت و جمال حق آگاه شود و در برابر او به خشیت و تواضع برسد.

خداوند با اتمام رسالت و انقطاع وحی، امت را رها نكرده و به آن ها علمایی را ارزانی داشته كه در برابر حق، تسلیم و خائف اند و كتاب او را، هم خود تلاوت می كنند و بر تلاوت آن استمرار دارند و هم بر كسانی كه به خویش آگاه شده اند و ادامه حیات خود را باور دارند، آن را تلاوت می كنند. آنان نماز را، با تمام حدودش، بپا می دارند و از آن رو كه نماز، عمود دین است، با بپا داشتن آن، دین رسول را بپا می دارند و آن را احیا می كنند، كه اقامه نماز با قیام به نماز وخواندن آن، تفاوت دارد و مراد از این عالمان، در درجه اول، ائمه (علیهم السلام) هستند، كه خود فرمودند: «نحن العلماء»; عالم ربّانی و واقعی، تنها ما هستیم و شیعیان مامتعلم و طالب علم می باشند.

این كتابی كه با خود حكم، حكمت و حكومت دارد و نوری است كه راه را می نمایاند، حافظ می خواهد و همراه می طلبد، تا خاموش نگردد و وارونه نشود و تنها در جهت هدفِ خود، به كار رود.

(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا...) [10] .

«سپس این كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را]برگزیده بودیم، به میراث دادیم».

تا رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) هست، خود حافظ و مفسّر آن است، ولی با رفتن رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) وارث او كیست، تا بر امتش شاهد و راهنما باشد وكتاب را حافظ و پاسدار؟ از این رو است كه خداوند، هرچند رسول را آخرین پیامبر قرار داد، ولی امت را از حجّت محروم نكرد و كتاب را به كسانی كه آن ها را برگزید داد. آن ها از صاف ترین و خالص ترین افراد، پس از رسول و از شجره نبوت بودند، و خدا این ثمرات را از آن درخت چید و برگزید.

به گواه همه منابع تاریخی رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) مكرر اعلام كرد:

«انّی تارك فیكم الثّقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی أنّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض ما ان تمسكتم بهما لن تضلّوا ابدا» [11] .

«من در میان شما دو چیز نفیس می گذارم، یكی كتاب خدا ودیگری عترتم كه خاندان من هستند واین دو از هم جدا نمی شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند وتا زمانی كه به این دو چنگ زنید، گمراه نمی شوید.»

این حدیث متواتر، بر پیوستگی حجت های الهی در كنار خاتمیت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) تا پایان تاریخ گواهی می دهد و این سنتی تغییر ناپذیر است. ما جانشینان كسانی هستیم كه در مقابل دعوت حق دو گروه شدند; مؤمن و كافر. این سیر را در مدتی باید بپیماییم تا رحمت خداوند بر ما ببارد و غم و حزن از ما برهد و بر حوض كوثر، نزد رسول وارد شویم.

بارالها! تو بر ما حجّت را تمام كردی و ما را از امت رسولت قرار دادی; بر ما ببخش، تا قدرشناس باشیم و به حبّ دنیا روی نیاوریم و دشمن محمد و آل محمد (علیهم السلام) نگردیم.

خدایا! ما را اهل تلاوت قرآن بگردان، تا مشمول شِكوِه رسول نشویم كه فرمود:

(... یا رَبِّ اِنَّ قَومِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) [12] .

«پروردگارا به راستی قوم من این قرآن را در شكل مهجورش برگزیده اند».


[1] فاطر، 24.

[2] فاطر: 9.

[3] فاطر: 11.

[4] فاطر: 15.

[5] نهج البلاغه حكمت 77، در بعضي از نسخه ها به جاي «بعد الطريق»، «طول الطريق» ضبط شده است.

[6] نجم، 29.

[7] فاطر، 19 ـ 22.

[8] فاطر، 24.

[9] فاطر: 27.

[10] فاطر: 32.

[11] كنز العمال، متقي هندي، ج1، ص172 و 173 و 178 و 185 و 186 و 187. حديث فوق به صورت هاي مختلفي نقل شده است.

[12] فرقان، 30.